دستم به تو هرگز نرسد ماه بلندم
این روزها من حالم بده جلو همسری نمیتونم ابراز ناراحتی کنم انقدر از ناراحتی من غمگین میشه که احساس میکنم الان سکته میکنه یا سرشو میکوبه به دیوار تحمل اشکامو نداره. هر روز ازم میپرسه اطلاعات جدید توی نت پیدا نکردی و من از موسسات ناباوری یزد و اصفهان و تهران و شیراز براش میگم از کلینیک دکتر رستمی میگم از روش IUI و کسانی که مثل من هستن
بهش که نگاه میکنم غم توی چهره شو میخونم. خیلی دلم میخواست بعنوان اولین پسر خانواده ش، اوین نوه ازون باشه. ولی جاریم که خواهرم میشه این روزها بفکر بچه دار شدنه. دعا میکنم اون بسلامتی این راهو بره. حال پدر همسری بده حداقل نوه شو چه از من چه از خواهرم ببینه.
میدونم اگه اون حامله بشه همه نگاه ها به سمت من هجوم میاره که چرا تو بچه نمیاری و پیش خودشون همه زمزمه میکنن شاید بچه دار نمیشه حتمن مشکلی داره آخی ببینش چطوری به بچه بقیه نگاه میکنه حتی ممکنه از ترس چشم خوردن اونایی که بچه دارن با من رفت و آمد نکنن مبادا ک من دلم بسوزه
اما نمیدونن ک من عاشق بچه هام و نمیدونن من اگه دلم بسوزه برای خودم میسوزه و به حال خودم. حسرت بچه های اونا رو نخواهم داشت هرگز. خداروشکر که کسی به جز خواهرام و مامانم و بهترین دوستم دخترخاله عزیزم که همیشه آرامش بخش منه نمیدونه.
توی مطب دکتر ک بودم یکی از خانما که باهم حرف میزدیم میگفت خدا برای بار چهارم دل کسی رو نمیسوززونه. ولی..............
نمیدونم چرا خدا دعاهامونو مستجاب نمیکنه مطمئنم همه اونایی ک مثل من هستن دعای هرشبشون سبز شدن دامن خودشون و همه منتظرا هست.
دلم میخواد توی باغچه مون یه قبر بکنم و یه عروسکو دفن کنم به یاد چهارتا بچه ای که ممکن بود الان داشته باشمشون. دلم میخواد براشون ختم بگیرم و هر وقت دلم گرفت برم سر قبرشون.
احساس میکنم دارم دیوونه میشم.............
توی سرم همش آهنگ حجت اشرف زاده تکرار میشه:
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی است چه باشی چه نباشی