معجزه بعد از سقط مکرر

سقط اول- قسمت اول

1392/9/5 15:17
نویسنده : تارا
215 بازدید
اشتراک گذاری

باورم نمیشد خونمون شده بود عزاخونه مادر و خواهرام و خانواده همسری همه ناراحت  هرکس میخواست یجوری دلداری بده و من خیلی اصرار داشتم خودم رو قوی نشون بدم یه سونوی دیگه دادم تا مطمئن شیم و مطمئن شدیم. کارم شده بود دراز نشست و دویدن و چیزای گرم خوردن و گریه در تنهایی.ولی دریغ از یه ذره خون. ده روز گذشته بود از سونوها و دکتر گفت اگه بیشتر طول بکشه احتمال عفونت داره. گفتم کورتاژ نمیخوام شم. قرص میزوپروستول برام نوشت 5 تا . بزحمت گیرمون اومد کمیاب بود و داروخانه ها نداشتن. و  اینطوری بود ک عصر 15 آذر رفتم بیمارستان بستری شدم. اولین قرصو گذاشتن 2 ساعت بعد خونریزی شروع شد

 

من ک فکر میکردم نباید زیاد بزرگ باشه و چند ساعت بعد مرخص میشم و درد زیادی نداره. بعد از قرص سوم بود که دل درد و کمردرد شروع شد. از شدت دردها هیچی نمیتونم بگم. مثل مار به دور خودم میپیچیدم. نه میتونستم بشینم نه بخوابم . تیکه های گوشت بود ک خارج میشدن. دکترم اومد منو خوابوندن روی تخت مخصوص زایمان و با یه دستگاه بقیه لخته ها رو کشیدن بیرون. کمی آروم تر شدم. خواهرم پیشم بود در حالت عادی اجازه نمیدادن ولی اونو گذاشتن بیاد یک ساعتی پیشم بود.

حالم خیلی بد بود شنیده بودم سقط از زایمان بدتره و با گوشت و پوستم حسش کردم سونو نشون میداد 2-3 سانتی متر مونده و من برام سوال بود مگه یه جنین 8 هفته ای اندازه ش چقدره که هر چی خارج میشه تموم نمیشه فردا صبحش با دلی غمگین مرخص شدم

دکتر گفت خیلی زجر کشیدی (واقعن زجر کشیدم نه درد. که زجر کشیدن 1000 برابر درد کشیدن هست) دلم نمیاد کورتاژت کنم چند روز مهلت میدیم  سعی کن دوای گرم بخوری و بالاپایین بپری تا خودش دفع شه.....................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)