معجزه بعد از سقط مکرر

روزهای غمگین

در تلاشی نا موفق من و همسری سعی میکردیم خودمون رو شاد کنیم تنها دلخوشيمون ساخت خونه جديدمون بود ک عاشقانه تک تک وسیله هاشو ميخريديم انگار بجای بچه نداشتمون به وسایلای خونه محبت میکردیم صد تا ایده برای اتاق بچمون داشتیم بیرون می رفتیم با دوستان قرار میذاشتیم رفت و آمدامونو زیاد میکردیم و طبق قراردادی نانوشته هیچکدوم راجع ب بچه حرفی نميزديم اما ته دلمون غوغایی بود...... هربار بچه کوچیک دوستان و آشناها رو می دیدیم انگار غم دلم تازه میشد. نه اینکه حسودی کنم نه اصلا .واسه خودم ناراحت میشدم ک هنوز این نعمت و خدا بهمون نداده . قبل از عید اسباب کشی کردیم و بهم قول دا دیم توی خونه جدید غم و ناراحتی رو راه ندیم یه قول مردونه......
26 اسفند 1393

دوباره پیگیری

جواب ازمایش دوم آماده شد خودم می دیدم ک بعضی عددا بالا پايينه رفتم پيش دکتر حبیب آگهی بعد از ورق زدن چندباره آزمایشات 7-8صفحه ای و بعد از انتظار چند دقیقه ای من ک یک عمر گذشت گفت دوباره سه ماه دیگه تکرار کن الان نمیتونم چیزی بگم. اون نمی دونست ک این سه ماه منتظر بودن چقدر منو داغون میکنه پرسیدم میتونم حامله شم گفت ريسکش بخودت من نمی گم نشو. خوب این یعنی نشو دیگه چرا ميپيچوني.   دوباره انتظار لعنتی شروع شد شنیده بودم آب کرفس برای بیماریهای روماتيسمي خوبه هر روز صبح آب کرفس میخوردم....... سه ماه دیگه....... چطوری خواهد گذشت?من میمیرم.......
15 دی 1393

تکرار تجربه تلخ

پريوديم چندروز عقب افتاده بود و فکر میکردم بخاطر استرسه. نگران شده بودم. یه بی بی چک زدم  و در کمال تعجب خط دوم ظاهر شد. هیچ وقت ب بارداری ناخواسته اعتقاد نداشتم و می گفتم الکی میگن مگه میشه کسی نخواد???! سالگرد سقط اولم بود و به خودم می گفتم شاید خدا میخواد خوشحالم کنه توی همون تاریخ. از طرفی وضعیت آزمایشها معلوم نبود و خودم رو سرزنش میکردم و صدالبته بیشتر همسری رو. دوباره امید دادنها شروع شد خودم و همسری این دفعه با امید بیشتری به قضیه نگاه میکردیم و این رو خواست خدا ميدونستيم و می گفتیم میخواد در حقمون معجزه کنه. خونه مادر همسری زندگی میکردیم و من از لحاظ استراحت مشکلی نداشتم میخوردم و میخوابیدم توی  ضمیر ناخواداگاهم منتظر هفته ...
16 آذر 1393

انتظار....

یک ماه ب کندی گذشت پر از استرس پر از حال بد از داشتن مریضی از ناکجاآباد آمده . جواب رو ب دکتر نشون دادم گفت هنوز نمیشه به قطعیت چیزی گفت سه ماه دیگه مجددا تکرار آزمایشات هیچ  چیز بدتر از این نیست ک ندونی مریض هستی یا نه اگر مریض باشی ک میدونی چیه و درمان میکنی ولی مشکوک بودن قضیه ش جداست مردن و زنده شدن هست. انتظار سه ماه خیلی سخت بود خیلی...... کارم شده بود سرچ کردن در مورد لوپوس  ناراحتی دوتا سقط از یه طرف و آزمایشات جدید از یه طرف افسردگی شدیدی رو برام بهمراه داشت همسری هرکاری میکرد خوشحال شم. از طرفی بخاطر ساخت خونه جدید مجبور بودیم چند مدتی خونه مادر همسری زندگی کنیم تا اینکه....
23 مهر 1393

پیگیری درمان

بخاطر کمکاري تيروئيدم تحت درمان فوق تخصص غدد بودم یه مرد به معنای واقعی انسان . معرفيم کرد ب دکتر وفایی فوق تخصص زنان یه دکتر عالی. برام عکس رنگی نوشت و یسری آزمایشات و همچنین آزمایش ژنتیک . عکس رنگی نشون دهنده یه تیغه در رحمم بود و ازمايشاتم نشون دهنده یه مشکل و آزمایش ژنتیک نرمال دکتروفایی عقیده داشت اول مشکل خونم پیگیری شه و میگفت مشکل رحمت جدی نیست خیلی ها با این مشکل چهار تا زایمان هم داشتن. منو ارجاع داد فوق تخصص روماتولوژي دکتر حبیب آگهی عزیز ک اعتقاد داشت باازمايشات مشکل دارن و  مشکوک ب لوپوس....... آزمایشات تکمیلی نوشته شد و جواب یک ماه دیگه آماده میشد
12 شهريور 1393

سقط دوم

6 ماه گذشت و تصمیم گرفتیم دوباره اقدام کنیم . ماه رمضون بود و من روزه نمیگرفتم . همش دعا میخوندم . وقتی بی بی چک مثبت شد از اینکه باز هم خدا لطف کرده و برا بار اول مثبت شده خدارو شکر کردم اما این خوشحالی با خونریزی ده روز بعد دوومی نیاورد. سریع رفتم دکتر سونو نوشت و من رفتم سونوگرافی. همینطور ک منتظر بودم نوبتم شه احساس کردم چیزی ازم دفع شد رفتم دستشویی و دیدم ک بلهههه این دفعه هم سقط شد به همین راحتی خوشحال بودم باورتون میشه کسی خوشحال بشه از سقط؟! من خوشحال بودم ک نمیخواستم مث  دفعه بعد زجر بکشم.......... احساس تهی بودن میکردم احساس خالی شدن احساس مادری که بچه ش مرده از یه طرف میخواستم جلو همسری غمگین نباشم از یه طرف بغض گلومو ف...
25 مرداد 1393

بعد از سقط.......

یک ماه گذشت و من کماکان افسرده بودم. جایی خوندم سقط هم مثل مرگ عزیز نیاز به سوگواری و عزاداری داره. اما متاسفانه همه نمیفهمن . ای کاش میشد مجلس ختم بگیرم. ای کاش این همه بهم نمیگفتن فک کن پریودی بوده و رفته. ای کاش گریه ها مو کرده بودم تا الان غمباد نگیرم. ای کاش اصلا کسی نمیدونست................ دکترم میگه سقط اول نیاز به پیگیری نداره و توی خیلی ها ممکنه رخ بده. بدنت رو قوی کن و 6 ماهه دیگه اقدام کن. خدایا همه امیدم به تو هست........................ خیلی سخته کنار اومدن با این قضیه. قبلنا هرکی سقط میکرد میگفتم چیز مهمی نیست اما الان با گوشت و خونم میفهمم چ حس مهمی هست. حس از دست دادن یه بچه به معنای واقعی. حسی که تا ابد حتی با وجود...
10 بهمن 1392